جدول جو
جدول جو

معنی بازی شب - جستجوی لغت در جدول جو

بازی شب
(شَ)
آتشبازی کردن، منجوقی که به گهوارۀ بچه ها می آویزند و آنرا بازپیچ هم گویند. (فرهنگ شعوری). هر چیزی که جهت بازی کردن کودک به گهواره آویزان کنند. (ناظم الاطباء) :
آید ز باغ بی سرود بازیج
دستت بکراغه ای بر آرد و ز پیچ.
لبیبی (از فرهنگ شعوری).
، گردن بند. گلوبند، زنجیر، تسبیح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ نَ وَ دَ / دِ)
بازی کننده. لاهی:
بازی کن و چابک و طرب ساز
مالیده سرین وگردن افراز.
نظامی.
به چهر آفتابی به تن گلبنی
به عقل خردمند بازی کنی.
سعدی (بوستان).
لغت نامه دهخدا
جای نمایش، محل بازی هنرپیشگان، تآتر، جای بازی ومحل بازی، خواه قمار باشد یا لعب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ شَ)
ماه. (شرفنامۀ منیری) (برهان) (آنندراج) ، صبح. (شرفنامۀ منیری). صبح صادق. (برهان) (آنندراج) ، پیر. مرشد. (شرفنامۀ منیری) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است در ساحل رود دانوب نزدیک بلگراد، راه آهن سرتاسری اروپا از کنار آن میگذرد، رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی، ج 2 ص 29 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازی جا
تصویر بازی جا
تاثر، جای نمایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازیاب
تصویر بازیاب
برزگر و زارع
فرهنگ لغت هوشیار